خدایا !می خوام یه اعترافی بکنم...
یه روز داشتم فکر می کردم :ما به چی این دنیا دلبستیم ،همه چیزش تموم می شه .
آخه یکی نیست بگه: آدم عاقل دلتو به چی خوش کردی؟ یک ساعت فیلم دیدن،یه نصف روز پارک و
تفریح و ......
نه خدایی به چی؟
روزای عمرمون همین جور دارن می آن و میرن،ما هنوز سر در گمیم که باید چی کار کنیم .
حالا خیلیها که وضعشون از نظر فکری یه خورده از ما بهتره یه هدفای مردم پسند دارن که اگه به یکیشون
نرسن ،انگار که دنیا تموم شده و دیگه راهی نیست.
تا حالا فکر کردین به خودتون ؟ به هدف خلقتتون؟
به این فکر کردین که یکی اون بالا چقدر مارو دوست داره و حواسش به ما هست ولی ما انگار نه انگار که
خدایی داریم .
اما خدا با اینکه این همه بنده داره با تک تکمون جوری رفتار می کنه که گویی فقط مارو داره.
اونوقت ما چقدر بی معرفتیم ؛وقتی می ریم سر نماز تازه اونم با کلی منت اصلا حواسمون بهش نیست.
من که خودمو نمی دونم .شما بودین با یه همچین بنده ای چه کار می کردین؟
بیشتر از این ،خدایی که اون بالاست اونقدر با مرامه که اگه یه وقت خطایی ازمون سر بزنه ،یه فرصتایی
برامون گذاشته که سریع خطاها مون رو ببخشه .
واقعا مایی که همچین خدای مهربونی داریم چرا دل به چیزای دیگه بستیم؟
مایی که تو دنیا غیر از اون هیییییییییییییچ کسی رو نداریم.
این جاست که آدم یاد اون فراز از دعای کمیل می افته که می گه:الهی و ربی من لی غیرک
خدایا!اینجا می خوام یه چیزی رو اعتراف کنم .البته خیلی وقته می دونما ولی می خوام به زبون بیارم
و این غرور لعنتی رو بشکنم.
ما نه توان آتیش جهنم رو داریم نه اون عذابای سخت رو . تنها کسی که می تونیم بهش تکیه کنیم تا مارو
از این گرداب گناه بیرون بیاره تویی.
پس ،به عظمت و رحمتت ای مهربانترین مهربانان با من آنطور رفتار کن که شایسته آنی.
الهی آمین .
[ دوشنبه 92/6/4 ] [ 1:25 عصر ] [ ستا ره ابوترابی ]